اول فروردین 1346 خداوند، عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه را سرمست کرد. او سال 1361 رنگ و بوی جبهه گرفت و بهعنوان تخریبچی، زخمهای تنش دفتر خاطراتی از رزم بیامانش شد. یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد، بار دیگر از ناحیه شکم؛ حالش خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی میگرفت و درد را با خنده پذیرایی میکرد. پس از پایان جنگ در سال 69، منطقه کردستان، کانیمانگا و پنجوین حضور او را در قرارگاه رمضان و جنگ با ضد انقلاب و اشرار غرب کشور به خاطر سپردند. دفاع هنوز برای مجید ادامه داشت، او با بیش از 70 ماه حضور در جبههها، شرکت در 20 عملیات را آوردگاه عشق خود کرده بود. سال 71 با آغاز کار تفحص لشکر 27 محمد رسولالله(ص) در منطقه جنوب او نیز به خیل جستجوگران نور پیوست و مسئول گروه تفحص لشکر 27 شد و هفدهم مهر 80، دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی برای شهادت، نزدیک پاسگاه وهب عراق منطقه عمومی فکه مستجاب شد.
دوستانم هرگز
در منطقه عملياتي كربلاي چهار و پنج (شلمچه) در حال جست و جوي شهدا بوديم. به خاطر اينكه آن منطقه جزو خاك عراق محسوب مي شد، مرتباً چند نفر از افسران بعثي بچه هاي تفحص را همراهي مي كردند.
يكي از اين افسران عراقي، هميشه بچه هاي ما را دست مي انداخت و اذيت مي كرد. يك بار نماز مي خواندم كه او يك نارنجك به سمت من پرت كرد، البته قبلاً مواد منفجره نارنجك را خالي كرده بود و مي خواست من را بترساند.
من هم به تصور اينكه نارنجك واقعي است، نمازم را قطع كردم و به سمت نارنجك خيز رفتم. بعد از اينكه بعثي ها كلي خنديدند و ما را دست انداختند، ماجرا به گوش مجيد رسيد.
او هم براي اينكه جبران كند، وقتي همان افسر بي خيال نشسته بود و سيگار مي كشيد، يك سيم تله به كمربند او بست و سر همان سيم را به شاخك يك مين والمري متصل كرد.
افسر عراقي بعد از اينكه فهميد مجيد او را به يك مين جهنده بسته و اگر تكان بخورد تكه تكه خواهد شد، با وحشت فرياد مي كشيد و كمك مي خواست؛ بالاخره هم دوستانش با كلي ترس و لرز سيم را بريدند و مين را برداشتند تا خنثي كنند؛ اما از تعجب نزديك بود شاخ دربياورند مين قبلاً از مواد منفجره خالي شده بود.
شهيد پازوكي همان موقع به آن افسر بعثي گفت: تا شما باشيد دوستان من را مسخره نكنيد!
خانه اي كه نبود
يك بار با يكي از دوستان به خانه پدري شهيد پازوكي رفتيم و شهيد پازوكي در حال كندن كف زيرزمين خانه پدرش بود. مي خواست ارتفاع زيرزمين از يك متر و هشتاد به دو متر برسد. خانه مجيد آن قدر كوچك بود كه به سختي دو نفر مي توانستند در آن زندگي كنند. در عوض خانه هايي هم در تهران است كه خانه مجيد به اندازه آشپزخانه آن خانه ها هم نيست!
منفجر شود، اما تو شهيد نشوي!
گذشت و مدتي بعد آن طور كه بچه هاي تفحص مي گفتند، مجيد در يكي از ميادين مين شلمچه در حال كار بوده كه يك ميدان مين به كلي منفجر مي شود.
شدت انفجارها به اندازه اي بود كه چرخ هاي دستگاه لودر تكه تكه مي شود و بچه هاي تفحص به تصور شهادت او به شدت ناراحت مي شوند اما با فروكش كردن دودها مجيد سرفه كنان پيدايش شده و حسابي همه را به خنده انداخته بود.
چند خطّ وصیت نامه...
“درود بر امام امت، نايب بر حق امام زمان (عج) حضرت امام خميني كه هرچه داريم از وجود با بركت ايشان است كه اسلام و امت اسلامي را بعد از هزاروچهارصدسال دوباره زنده نمود. قدر امام را بدانيد و خالصانه پيروش باشيد، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي امانت الهي هستند وظيفة همه ما پاسداري از انقلاب و دستاوردهاي آن است. صلاح دنيا و آخرت ما در پيروي از ولايت فقيه مي باشد.فعالانه در مسائل انقلاب و اجتماع شركت نماييد. حضور گسترده و آگاهانة مردم ضامن انقلاب و اصول آن است. در نماز جمعه شركت كنيد و شعائراسلام را زنده تر كنيد”.
منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس
- No comments found
Post comment as a guest