Wednesday, 31 May 2023
شناسه خبر:1203

پسرم 7 هزار نیرو تربیت کرد

  • انداز قلم

عزیز یعقوبی جانباز 45 درصد شیمیایی که اکنون 72 سال دارد، از آن دست مردان با غیرت ایرانی است که در سنین میانسالی وارد عرصه کارزار شد و با وجود آنکه همسر و چند فرزند داشت، هرگز اجازه نداد مشغولیات زمانه او را از پوشیدن رخت رزم بر‌حذر دارد.

روایت

یعقوبی که در دوران دفاع مقدس یکی از برادرانش به شهادت رسیده است، به تازگی نیز فرزند پاسدارش را در سانحه رانندگی از دست داده و با وجود همه این مشکلات، با شور و شوق خاصی در گفت‌و‌گو با ما از مبارزات انقلابی‌اش گرفته تا حضور در جبهه و خاطرات دوران جنگ و جانبازی‌اش سخن گفت. متن زیر گفت‌وگوی ما با این جانباز 45 درصد شیمیایی است که پیش رو دارید.

شما از مبارزان قدیمی انقلاب به شمار می‌روید، دفاع از نظام اسلامی را از چه زمانی آغاز کردید؟

سال 42 که امام خمینی را تبعید کردند 22 ساله بودم. آن زمان حضرت امام را خوب نمی‌شناختم. ولی چون خانواده مذهبی داشتیم و از کودکی پای منبر علما حضور می‌یافتیم، طرز فکر انقلابی در ما وجود داشت. موقع تبعید حضرت امام به حوزه علمیه اراک می‌رفتم و در کلاس‌های درس آیت‌الله شیخ‌مهدی عظیمی شرکت می‌کردم. در آنجا به من و سید کریم یکی از اقوام‌مان مأموریت داده شد تا در روستاها برای امام خمینی و انقلاب تبلیغ کنیم. سید‌کریم را ساواکی‌ها دستگیر کردند و به زندان انداختند و شکنجه کردند، من هم از همان موقع عاشق راه امام خمینی شدم. در دنباله همین مبارزات در سال56 شهربانی اراک ما را به زندان ساواک بردند و ‌گفتند به امام خمینی توهین کنید. اما پای اعتقاداتمان ایستادیم و هرگز تسلیم‌شان نشدیم.

زمان پیروزی انقلاب 37 سال داشتید، نه ‌چندان سن بالا و نه خیلی جوان، باز هم فعالیت در مسیر انقلاب را ادامه دادید؟

بله، وقتی انقلاب پیروز شد تازه کار ما شروع شده بود. به عنوان نیروهای داوطلب و بسیجی در مسجد امام‌حسین(ع) خیابان آیت‌الله طالقانی اراک فعالیت می‌کردیم. دشمن که به کشورمان حمله کرد، در سال 61 به جبهه رفتم. ابتدا ما را 27 روز به آموزشی بردند و بعد از آن گفتند خرمشهر در حال آزادسازی است سریع اعزام شوید. رفتیم دارخوین تا در عملیات الی بیت‌المقدس شرکت کنیم. دشمن طوری می‌کوبید که اگر ما هزار جان هم داشتیم همه‌اش گرفته می‌شد! اما بچه‌ها مقاومت می‌کردند و پا پس نمی‌گذاشتند، ما در گروهان روح‌الله گردان ثارالله از تیپ سلمان بودیم. درگیری به قدری شدید بود که 270 نفر از بچه‌های ما شهید شدند و 60 نفر ماندیم. خود من هم مجروح شدم.

مجروحیت‌تان به چه نحو بود؟

من در این عملیات دچار موج گرفتگی شدم و موج چنان من را از خاکریز پرت کرد که چندین متر کشیده شدم و پرده گوشم پاره شد. با اینکه چندین عمل جراحی انجام دادم، الان گوش راستم نمی‌شنود. همچنین ترکش به دست و پایم اصابت کرد. بعدها هم در عملیات‌های دیگر دچار مجروحیت شیمیایی شدم. طوری که اکنون جانباز 45 درصد شیمیایی هستم.

با وجود مجروحیت‌ها باز هم در جبهه حضور می‌یافتید؟

بله، تا آنجایی که توانستم باز هم به جبهه رفتم. یک خاطره خوب هم از عملیات محرم دارم. ایامی که برای ما شیعیان خیلی مقدس است. حول و حوش این عملیات بچه‌ها عزاداری می‌کردند و حال و هوای معنوی حکمفرما بود. ما در عملیات محرم در یک کانالی بودیم که امکان داشت دشمن ما را ببیند و امید چندانی به پیشروی نداشتیم. در منطقه خشک موسیان بودیم اما تا خواستیم از کانال‌ها بیرون بیاییم، باران گرفت و خدا دشمن را طوری کور کرد که توانستیم خط‌شان را بشکنیم. عملیات ما نصف شب بود. عنایت خدا باعث شد تا موقع حمله باران ببارد.

از برادر شهیدتان بگویید. در چه عملیاتی به شهادت رسیدند؟

عملیات والفجر8 و آزادسازی فاو. در این عملیات من و دو برادرم عزت و قدرت حضور داشتیم که عزت در فاو به شهادت رسید. عزت از آن دست رزمنده‌های پای کاری بود که زمان زیادی در جبهه حضور یافت تا اینکه به آنچه آرزویش بود رسید و شهید شد.

زمان جنگ شما ازدواج کرده بودید و همسر و فرزند داشتید، با وجود آنها مشکلی برای حضور در جبهه نداشتید؟

خب ما به مسیری که انتخاب کرده بودیم اعتقاد داشتیم. درست که شرایطم سخت‌تر از جوانان مجرد بود، ولی به هر حال من هم به عنوان یک ایرانی مسلمان باید دینم را به کشورم ادا می‌کردم. اتفاقاً سال 66 که از مکه تازه آمده بودم عده‌ای از دوستان به فرماندهم گفتند عزیز یعقوبی فرزندان زیادی دارد و او را به خط مقدم نبرید اما فرمانده که من را می‌شناخت گفته بود گردان ما بدون عزیز صفا ندارد، بنابر این به محض اینکه از مکه آمدم رفتم جبهه و چهار ماه ماندم. همان سال66 در کانال ماهی شلمچه بودم و بعد به فاو رفتم، شلمچه کانال ماهی‌اش نزدیک شهرک بصره بود. سال67 هم که قطعنامه پذیرفته شد. هرچند امام پذیرش قطعنامه را به جام زهر تعبیر کرد. ولی ما در جنگ با چندین کشور دنیا جنگیدیم و درسی به ابرقدرت‌ها دادیم که دیگر هوس رویارویی با ایران به سرشان نزند.

با جانبازی‌تان چطور سر می‌کنید؟

عارضه شیمیایی دست‌بردار نیست. جانبازان شیمیایی مدام در عذابند. چند سال قبل گلویم زخم شد، تکه برداری کردند و گفتند سرطان است. اما انگار معجزه شد و بعدها وضعیتم بهتر شد. البته زمانی سینه‌ام چرک داشت که درمان شد. باید مراقبت کنم تا شیمیایی‌ام دوباره عود نکند.

آیا روحیه شهادت طلبی و عشق به مجاهدت در راه اسلام و انقلاب در فرزندان شما تأثیر‌گذار بود؟

من از روز اول که با راه امام خمینی آشنا شدم و از سال57 که انقلاب پیروز شد آرزوی این را داشتم که خودم و تک‌تک پسرانم شهید شویم و جزو رجعتی‌های امام زمان باشیم. من چهار پسر داشتم که پسرم علیرضا یعقوبی از کودکی روحیه شهادت‌طلبی داشت. او عاشق شهادت بود و روی تمام در و دیوار خانه می‌نوشت شهید علیرضا یعقوبی، او متولد سال 55 بود و در زمان خاتمه جنگ تحمیلی 12سال داشت. در نهایت در سن 17 سالگی یعنی سال 73 به هدفش که خدمت به اسلام و انقلاب بود رسید و وارد سپاه پاسداران شد. سال 76 وارد سپاه قدس شد. فرمانده گردان بود. نیروهای ویژه را تعلیم می‌داد. مربی چتر‌بازی، کمک‌خلبان و استاد پاراگلایدر بود. نزدیک 18 سال جزو نیروهای وی‍ژه یگان صابرین بود. نیرویی که می‌گویند شکست‌ناپذیر است. علیرضا 7 هزار نیرو تربیت کرده بود که تا‌کنون در مبارزه با دشمنان هفت نفر از آنها به شهادت رسیده‌اند. هر روز که با پسرم علیرضا از منزل تا مسجد می‌رفتیم علیرضا می‌گفت خدایا شهید شوم و هیچ آثاری از بدنم نماند و پودر شوم. به او می‌گفتم برویم برای خودمان قبر تهیه کنیم. می‌گفت من قبرم معلوم نیست و دوست داشت شهید گمنام شود. هر چند علیرضا دوست داشت با شهادتش افتخار خانواده و کشور شود، اما حدود 40 روز پیش در غربت تصادف کرد و دو روز در سردخانه بود و کسی از هویتش خبر نداشت تا اینکه روز سوم پیدا شد و در بهشت‌زهرای اراک دفنش کردیم. او ویژگی خاصی داشت که اگر نسبت به دیگران برتری داشت پنهان می‌کرد. هیچ موقع لباس فرم سپاه به تن نمی‌کرد و نمی‌خواست شناخته شود. در فتنه 88 زخمی شد. با ضد‌انقلاب جنگید، اما هرگز دنبال ‌جانبازی‌اش نرفت. می‌‌گویند هر کس با آرزوی شهادت بمیرد اجر شهدا را دارد. امیدوارم پسرم با دوستان شهیدش محشور شود و خدا این پسر مجاهد اسلام را از من قبول کند.

 


منبع :

1. روزنامه جوان

2. باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس

Post comment as a guest

Comments | Add yours
  • No comments found