هر اثر دراماتيك (نمايشي) بازتاب شيوۀ نگرشي به زندگي است، يعني هر هنرمندي بهطور كلي و بالاخص هنرمند هنرهاي نمايشي، مادة اصلي كار خود را از زندگي و تجربة آدمي ميگيرد و با انتخاب دستة بهخصوصي رويداد از ميان تمام رويدادهاي زندگي تعبيري دربارۀ آنچه كه بهنظر او مهم است بهدست ميدهد.
عامل ديگري كه رابطۀ نزديكي با تجربۀ زندگي نمايشنامهنويس دارد، نگرشها، اعتقادات يا ساختهاي ارزشي دوران اوست. گاه هنرمندان آنچه را كه ممكن است واقعاً از لحاظ فكري و روحي در روزگارش در شرف وقوع ميباشد، پيش از عموم مردم حدس زند و اين خود احتمالاً منجر به تغيير فاحش قراردادهاي هنري و پيدايش هنري پيشتاز ميگردد و عامل ديگر كه شيوه و برداشت هنرمند از زندگي را تحتتأثير قرار ميدهد، قراردادهاي تئاتري عصر و جامعۀ اوست.
آنچه مسلم است، تئاتر مرتبط با انسان و زندگي انسان است. تئاتري كه زندگي انسانها را عنوان ميكند، فقط و فقط به دو روش، كردار شخصيتهاي مثبت و منفي خود را عرضه ميدارد و در اين نوع تئاترها كنشي، كنش مقابل خود را تحت شعاع قرار داده و تماشاگر را واميدارد تا با كنش موردنظر نويسنده همزادگرايي كرده و بهگونهاي از فاعليت او بكاهد و او را از اين طريق آرامش بخشد و عصيان احتمالي او را فروكش نمايد. اگر غير از اين روش ـ روش ارسطويي ـ به بافت دراماتيكي تئاتر حماسي «برشت» توجه كنيم، قاعدتاً بايد هنرمند در اين شيوه با كنش واحد متن فاصله گيرد؛ و بهگونهاي انتقادي با شخصيتهاي نمايش برخورد كرده، بهطوريكه از مفعوليت تماشاگر كاسته و به آگاهي و انديشۀ او نسبت به كنش نمايشي بيفزايد. ولي همچنان تماشاگر ناظر بر زندگي خود و زندگي قهرمانان نمايش خواهد بود. بهطور كلي، در هرگونۀ نمايشي (ارسطويي يا حماسي) اصل كشمكش يا برخورد نمايش تكنيكي است كه در ساختار يك اثر دراماتيكي (نمايشنامه) و اجراي آن بر روي صحنه همواره مورد توجه هنرمندان اين رشته بايد قرار بگيرد. معمولاً اين كشمكش متكي بر دو شخص بازي است، اين دو لازم است سر موضوعي به نزاع با يكديگر برخيزند؛ تا آنكه تماشاگر به اين آگاهي برسد كه آنها كيستند و چرا كمر به مقابله با يكديگر بستهاند و براساس اين شناخت مقدماتي حدس بزند كه در آينده چه خواهد گذشت، يا منتظر حاصل اين تقابل كه بداند بر سر اشخاص بازي چه خواهد آمد؟
كشمكش نمايش با تمام اهميتي كه در ساختمان يك اثر دراماتيك دارد، طبق قاعدۀ زير به سادگي بهدست ميآيد: كشمكش = شخص بازي محوري + هدف + نيروي مخالف
از آنجاييكه آدمي به محركهاي متفاوت واكنشهاي گوناگوني از خود نشان ميدهند، بنابراين، نوع كشمكش كه از يك طرف، وابسته به حركت اوليه است ـ كه نماد آن در عالم خارج نامحدود است ـ و از طرفي، تابع خلق و خوي افراد ـ كه از نظر تنوع خصوصيات اخلاقي طيفي گسترده را دربرميگيرد ـ بسيار زياد و متنوع است، ولي به اعتبار ماهيت نيروي مخالفي كه در مقابل شخص بازي محوري قد علم ميكند؛ به انواع: آدمي بر ضد طبيعت، آدمي بر ضد سرنوشت، آدمي بر ضد آدمي، آدمي بر ضد خود، آدمي بر ضد جامعه و جامعه بر ضد اجتماع تقسيم ميگردد. در اين كشمكشها، شخص بازي محوري بهعنوان انساني مثبت در تقابل عوامل ضد انساني در هر يك از مقولههاي ياد شده قرار ميگيرد. سفيدي در تقابل با سياهي، روشنايي در تقابل با تاريكي، خوبي در تقابل با بدي، عشق در تقابل با نفرت، ايمان در تقابل با بيايماني، مظلوم در تقابل با ظالم، و حق در تقابل با ناحق ميتواند جلوه نمايد. وقتي بحث دربارۀ تئاتر دفاع مقدس پيش ميآيد در يك نگرش دراماتيكي بعينه شاهد و ناظر همۀ اين كشمكش قرار ميگيريم.
در جامعه، جنگي بروز ميكند، دشمن با قلدري سرزميني را به بهانهاي مورد تهاجم قرار ميدهد و ساكنين سرزمين مورد تهاجم و تعرض با توجه به ويژگيهاي ديني، ملي بر مبناي هدفي به دفاع برميخيزند؛ و هشت سال اين مقاومت بيوقفه ادامه مييابد. حال با كمي دقت و توجه ميتوانيم آثار مناسب با دفاع مقدس را خلق نماييم.
زندگي آدمها در سرتاسر سرزميني كه مورد تهاجم قرار گرفته، شكل و رنگ ديگر بهخود ميگيرد. جنگ در تمام شئون زندگي انسانها تأثيرگذار است، و مگر نه اينكه تئاتر بازتاب زندگي اجتماعي است؟ اجتماع ما از چه دسته مشكلاتي برخوردار است؟ قدر مسلم اين است كه بر هر فردي كه در اين آب و خاك زندگي ميكند، پديدۀ هشت سال دفاع مقدس ناشناخته نميباشند و آثار وسيع بازتاب اين جنگ در تمام ابعاد اجتماع ما جايي ويژه به خود اختصاص داده است. تئاتر دفاع مقدس لازم نيست صرفاً به موضوع جنگ يا رويدادهاي جبهه و مرتبط با رزمندگان بپردازد، تئاتر دفاع مقدس بايد شالوده تأثرات جنگ را به همراه داشته باشد تا بر پايداري آن بيفزايد.
در كنش و واكنشهاي تئاتر دفاع مقدس، اشخاص بازي بايد كرداري را به نمايش گذارند كه قابل لمس و قابل درك بر همۀ اشخاص جامعه جنگزده باشد و رويدادها چنان بايد انتخاب گردد كه نسلهاي آتي كه هشت سال دفاع مقدس را چون داستاني در كتابها مطالعه خواهند كرد، با دل و جان آن را حس كنند. شايد پرداختن به مقولۀ نمايش آييني سنتي ايران (نمايش تعزيه) بتواند بهترين راهگشا براي ما باشد. در نمايش تعزيه، بازيگر (شبيهخوان) باور بر كردار شخصيتهاي انبياء دارد و وقتي نقش «اشقيا» را بازي ميكند خود قبل از انجام كرداري ناعادلانه، زماني را اختصاص به همدلي و همياري با نقش مقابل خود ميدهد؛ و اشكي جاري ميسازد و سپس به ادامۀ كردار شخص بازي خود ميپردازد و اگر بپذيريم كه در نمايش آييني (تعزيه) حركت مادي و معنوي لازم و ملزوم يكديگرند و در آن همزادگرايي استوار بر معيارهاي همگاني است و ارزشهاي حاكم بر كردار پرهيزگارانه بر مبناي كرداري است كه يك پا در زمين دارد، تئاتر دفاع مقدس نيز در رويدادهاي نمايشي خود بايد معنويت را با ماديات اين كرۀ خاكي در هم آميزد. زندگي مادي و معنوي در تبلور كنشها و واكنشهاي اشخاص بازي مشاهده شود، بايد قهرماني به نمايش درآيد كه براي تماشاگر و زندگي روزمرة او بيگانه نباشد؛ بايد تماشاگر بتواند درسي از قهرمان بياموزد، اين قهرمان را بشناسد و با او زندگي كند.
زندگي قهرمان بايد با زندگي افراد جامعه مشابه باشد تا تماشاگر و بازيگر (شخص بازي) با قهرمان يكي شوند و از طرفي تماشاگر تئاتر دفاع مقدس خود بايد در تقابل بين خوبي و بدي، سياهي و سفيدي، ظالم و مظلوم، حق و ناحق و... بعينه قرار گيرد و به پيروزي خون بر شمشير واقف شود.
منصور حميدي
منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس
- No comments found
Post comment as a guest