سه شنبه, 16 خرداد 1402
شناسه خبر:5916

در جستجوي فلسفه دفاع مقدس از رفتار بسيجيان شهيد

  • انداز قلم

 ... من، گاهي در برخي جاهايي كه مي‌روم، تست مي‌زنم؛ يعني به بيان خاطراتي از جنگ مي‌پردازم و مي‌بينم كه همه سحر مي‌شوند. اين جملۀ ابراهيم حاتمي كيا كارگردان مشهور ايراني شاهدي است بر اين مدعا كه تقريباً همه طبقات و اقشار جامعه و خاصه نسل‌هاي كنوني، توجه و نيز ستايش فراواني نسبت به تجربۀ جنگ تحميلي مي‌ورزند.

مقالات و تحلیل ها

اما مدعا آن است كه اين توجهات و ستايش‌ها در قبال تجربۀ جنگ تحميلي به دليل شجاعت‌ها و ازخودگذشتگي‌ها و ابتكارات و مقاومت‌ها نيست و اين‌ها خود، نتيجۀ اصلِ بنيادي‌تري هستند. وانگهي روشن است كه اين دست ويژگي‌ها در ملت‌هاي ديگري نيز وجود دارد. مثلاً مشهور است لهستاني‌ها در برابر ارتش هيتلر مقاومت جانانه‌اي كرده‌اند يا ملت كم شمار فنلاند هيچ‌گاه در طول سال‌هاي جنگ سرد از سايه سنگين شوروي بر بالاي سر خود نهراسيده است.

پس، براي ايرانيان عظمت تجربۀ جنگ تحميلي در شباهت‌هاي آن با تجربه‌هاي جنگي ديگر ملت‌هاي ديگر قرار ندارد بلكه در تمايز و يگانگي آن قرار دارد و اين يگانگي در انسان متمايزي نهفته است كه در طي اين دفاع مقدس روي نموده بود. انساني كه جسورانه، اتّصال به مطلق را در زندگي دنيوي‌اش اراده كرده بود و ما اكنون ولو ايرانيان براي اتصال به مطلق زندگي مي‌كنيم.

رزمندۀ داوطلب آرمان‌گراي شهيد، انسان ويژۀ انقلاب ايران است كه از زمان حال فراتر مي‌رود؛ يعني در دو سطح، هم گذشتۀ ايران را معنادار مي‌كند و هم آيندۀ آن را تعيين مي‌كند؛ فردي داراي امتدادي از ابتداي تاريخ كهن يكتاپرستي در ايران به اين‌سو كه اينك، مقارن با معناي هيدگريِ دازاين، داراي هر –آن- بودگي است يعني داراي حضوري در زمانۀ كنوني است كه گويي همه‌چيز از قبل، پيرامون او و براي او شكل گرفته و مرتبط با او موجوديت يافته و در خدمت ظهور كنوني او بوده است و اينك اوست و فقط او كه تماميت ايران را براي ما قابل درك مي‌سازد.

او انساني است كه با حيات كوتاه و مرگ بلند خود كاركردي ويژه يافته است: يادآوري انسان آرماني ايران به فرد متعارف ايراني در زمان حال. به تصريح امام خميني (ره) «انسان انقلاب اسلامي از خود انقلاب اسلامي مهم‌تر است.»[1]

ازاين‌رو، ضروري است در تاريخ جديد كشور به عظمت فلسفي انساني كه زماني به ظهور رسيده بود، انديشيده شود و مهم‌تر، بايد آن را در زمان‌هاي مختلف به خود يادآور شد؛ انساني واقعي كه نظر به ارادۀ تعقيب آرمان‌هاي بزرگ، ظرفيت آفرينش يك انسان فلسفي (استعلايي) يا يك انسان تحليليِ فوق‌العاده را در خود داشت و همچنان دارد.

ايدۀ بسيجي شهيد، سبب تداوم جمهوري اسلامي ايران است و با ضعف آن، دولت جمهوري اسلامي دچار خلأ معنا و سپس زوال مي‌شود و به‌هرحال، هيچ عامل ديگري در حد اهميت آن نيست؛ اينكه تصور جمعي جامعۀ ايراني از رزمنده‌اي كه در مسير اتصال حقيقت آسماني به واقعيت زميني شهيد شد، تقدير آيندۀ سياست ايران و بنابراين، خود ايران را شكل مي‌دهد. اما چگونه تداوم انگارۀ بسيجي شهيد، تداوم انقلاب اسلامي و از قِبَل آن، تداوم جمهوري اسلامي است؟ بسيار مهم‌تر از اين، چگونه ‌اين انسان يا تفكري كه به او ارجاع دارد، ايجابگر مسيرهاي آتي سياست در نظام جمهوري اسلامي مي‌تواند باشد؟
 
جنگ تحميلي به عنوان يك واقعۀ صرفاً تاريخي اهميت محدودي دارد؛ اهميت فراوان، در به دست آوردن ايده يا فلسفۀ جنگ تحميلي است كه از جمله مي‌توان آن را در قالب اصطلاح دفاع مقدس بيان كرد. اهميت نظري كلمۀ مقدس در اصطلاح دفاع مقدس، آن است كه فلسفۀ جنگ تحميلي را بيان مي‌كند. به‌عبارت‌ديگر، مسئله در همين اصطلاح نهفته است يا از آن آغاز مي‌شود.

با بازشناسي عقلي دفاع مقدس، يعني با دست يافتن به قدرت تعريف كردن آن است كه مقولۀ ياد شده مي‌تواند موضوع شناخت واقع گردد. چيزي كه متمايز از احساس آن يا دروني كردن آن يا وابستگي به آن يا حتي طبقه‌بندي آن يا توصيفات از آن است. منظور از شناخت، بازبيني كلي و سپس احراز يك درك نهايي از تجربۀ جنگ تحميلي يا درك هويت آن است. هويت يك چيز، يگانه دليل هستي يك چيز را توضيح مي‌دهد. اين درك حاصل از بازبيني كلي، بايد گوهر جنگ تحميلي و محتواي مركزي و دليل اصلي آن را در اختيار نهد. بحث جنگ تحميلي، بحث يك قداست عقلاني شده است.

جانمايۀ درك نوع ايرانيان از جنگ تحميلي، اسطوره يا ايدۀ مركزي انسان آرماني ايراني است كه چيستي، ماندگاري و تعيين‌كنندگي مقولۀ دفاع مقدس در سياست ايران را در خود نهفته دارد و توضيح مي‌دهد.

اين انسانيت ويژه مانع مي‌گردد كه بتوان جنگ تحميلي را يك واقعيت تاريخي و سپري شده تلقي كرد كه فاقد ماندگاري و اهميت براي زمان‌هاي بعدي باشد. در واقع، با آغاز جنگ تحميلي و از طريق ظهور انسان ويژۀ انقلاب اسلامي، قابل درك شد كه دولت جمهوري اسلامي، ظهور معجزه گون آرمان‌هاي مندرج در فرهنگ ايراني است يا گونه‌اي گذار از فرهنگ به سياست يا انتقال از تاريخ به زمان حال است. اما نيروي اين انتقال، انگارۀ رزمندۀ شهيد بود كه شايد در رويكردي تازه، بتوان به آن، فلسفۀ دفاع مقدس گفت.

اين انگاره، انگارۀ انسان فضيلت مند ايراني، تاريخ كلي ايران و نظام جمهوري اسلامي را به هم مرتبط و آن‌ها را از طريق هم، معنادار مي‌سازد؛ يعني گونه‌اي رابطۀ كوه و آتشفشان را ميان آن دو ترسيم مي‌كند (يا تطابقي با ضرب‌المثل از كوزه همان برون تراود كه در اوست، پديد مي‌آورد). بسيجي شهيد همچون اكسيري، نشانگر و آشكار كننده و احياگر روح جامعۀ ايراني است كه وحدت و نيز اساس آن را آشكار مي‌كند.

آنچه كه گاه از آن به عنوان فلسفۀ دفاع مقدس ياد مي‌شود، در ماهيت امر، روايتي از شهادت ايراني آرمان‌گراست كه تصور ما از كليت ايران را شكل مي‌داد و نهادينه كرد؛ ماي جديدي خلق شد كه به ما نشان دهد ماي قبلي ايرانِ قبل از انقلاب در حقيقت خود، چه بود يا در اصل خود چه هست؛ داستاني است كه به ما مي‌گويد؛ ما ايرانيان قبلاً در وضعيتي نارس يعني ناآگاه به تماميت خويشتن قرار داشتيم؛ روايتي كه گذشتۀ ما را بر ما منكشف مي‌كند و نيز ما را به تاريخمان پيوند مي‌زند؛ روايتي كه جان‌مايه اصلي ايراني بودن را، محور بودنمان، آنچه كه تغييرناپذير است (تغيير مي‌دهد و تغيير نمي‌كند) را براي ما آشكار مي‌سازد.

بنابراين ايدۀ رزمندۀ شهيد يا فلسفه دفاع مقدس به دليل آنكه هستي سراسري ايران را، محتواهاي گذشته و امكانات آينده آن را انعكاس مي‌دهد، چيزي است كه به جاي آنكه با تحولات تغيير كند، به بركت تحولات تداوم پيدا مي‌كند. به طور كلي، هر چيزي كه از طريق تغييرات به خود تداوم بخشد همان هويت يا خود جمعي است. اما اين خود جمعي يا هويت جمعي، از همان جمعي متفاوت است؛ همان ، عبارت از جلوه‌هاي متغير تاريخي و زماني خود است يا تجربيات و حوادثي كه خود از سر مي‌گذراند.

بسيجي شهيد از تبلورات يا همان هاي متعدد ايراني سخن نمي‌گويد؛ او از هويت يا بنياد ايراني بودن سخن مي‌گويد. فلسفۀ دفاع مقدس يا انگارۀ رزمندۀ شهيد به دليل آنكه يك ظهور ريشه‌اي است يا بگوييم ظهوري قيام واره يكباره از درون تاريخ بسيار كهن است، نيرو يا دليل استمرار را در خود دارد. دوباره، بحث جنگ تحميلي مجموعاً و اصالتاً، بحثي دربارۀ يك قداست عقلاني قومي است؛ بحثي دربارۀ يك تحول توأمان مقدس و قومي كه قابليت تعقل فلسفي دارد.

در پرتو انگاره بسيجي شهيد، وحدت جهان ايراني با يك كاسگي امر ايراني و امر ديني‌اش آشكار مي‌شود؛ چيزي كه همواره وجود داشته است اين يك كاسگي در جنگ تحميلي انعكاس كامل يافت. اين جنگ در معنايي كوتاه مدت (متعلق به تاريخ معاصر) و صوري-حقوقي (مبتني بر مرزهاي ملي و تأسيسي)، البته يك دفاع ملي بود، اما در معنايي تاريخي، فرهنگي و روحي يك دفاع مقدس بوده است؛ قداستي كه در نهايت ريشه در كل تاريخ و فرهنگ ايران داشت.

لاجرم جنگ تحميلي در معنايي اصيل و ريشه‌اي، دفاع مقدس بوده است. در جنگ تحميلي، مقدس بودن مقارنت بيشتري با واقعيت داشت تا يك نبرد بزرگ ميهني. در واقع، قداست دفاع مردمي در برابر هجوم ارتش بعث، عينيتي تمام عيار داشت. قداست باوري عمومي يا آرمان‌گرايي مردمي انقلاب 57 بود كه سبب گرديد دفاع در برابر ارتش بعث بلافاصله ابعاد توده‌اي و گسترده بيابد.

بر اين اساس مي‌توان قضاوت كرد درك بي‌واسطه و واقعي جنگ تحميلي، همانا درك آرمان‌گرايي مردمي آن است و بر عكس، درك آرمان‌گرايي توده‌اي مندرج در تجربۀ جنگ تحميلي، همانا درك واقع‌گرايانۀ جنگ است زيرا به‌گونه‌اي بسيار مهم، اين جنگ چيز ديگري ندارد كه آن ميزان واقعيت، واقعيت مهم و تاريخي، داشته باشد كه به آن ماندگاري و تعيين‌كنندگي ببخشد.

از يك ديدگاه مردمي، دفاع مقدس يعني آنكه دليل شروع و نتايج اين دفاع، معاني‌اي در حوزۀ امور مقدس و ماورائي و مشخصاً امور مهدوي داشته و با آن‌ها در ارتباط است.

اگر معيار، ذهنيت و قضاوت رزمندگان داوطلب ايراني باشد، جنگ براي يك آيندۀ مقدس، معنايي دقيق‌تر و درست‌تر از جنگ براي يك گذشتۀ مقدس (قرآن، سنت، ...) دارد. جنگ براي گذشتۀ مقدس، ويژگي بنيادگرايي و جهاد بنيادگرايانه است. حال آنكه ويژگي بارز دفاع مقدس، باور به زمينه‌سازي براي يك آيندۀ مقدس و مهدوي است.

انگارۀ بسيجي شهيد، به دليل عمق تاريخي خود، بيان كننده و توضيح دهنده فلسفۀ ايراني حيات يا فلسفۀ تاريخ قوم ايراني است و به همين دليل و به طريق اولي، همانا ايدۀ بنيادگذار دولت جمهوري اسلامي نيز هست؛ يعني اينكه به مدد فلسفۀ حيات و مرگ بسيجي شهيد، جمهوري اسلامي تاريخ ايران را معنادار مي‌كند، نه تاريخ ايران جمهوري اسلامي را.

در واقع، انگارۀ بسيجي شهيد پس از استعلا به سوي محتواي تاريخي ايران، يعني پس از آنكه فحواي تاريخ ايران را آشكار ساخت، از آن موضع، فلسفۀ دولت جمهوري اسلامي يا هويت آن را هم مي‌سازد، يعني ممكن مي‌سازد كه چيستي نظام و فسلفۀ تأسيس آن با اتكا بر يك محتواي تاريخي واحد براي ايران (شوق اتصال به ايدۀ مطلق يا به تعبير ادبي-عرفاني امام خميني، بهار وصل) تبيين شود.

به سخن ديگر، هر چند به لحاظ زماني، جنگ تحميلي پس از تأسيس نظام جمهوري اسلامي رخ داد، اما آرمان‌گرايي مردمي مندرج در جنگ تحميلي، در درون خود حاوي فلسفۀ تأسيس نظام است. يعني در اين فلسفه، دليل تأسيس نظام جمهوري اسلامي و معني آن و اهداف آن هم نهفته است.

اين حقيقت، خاصّ ايران نيست. جنگ‌هاي بزرگ اغلب حاوي معاني بزرگي هم بوده‌اند. آن‌ها با اهميت كمتري به گذشته مربوط بوده و بيشتر، پديده‌هايي براي شكل دادن به آيندۀ جوامع بوده‌اند. جنگ‌هاي ناپلئون حاوي ايده‌هاي مختلف ناسيوناليستي (ارتش ملي، دولت ملي، سرزمين ملي)، برابري ليبرالي، حكومت مردم و غيره بوده است. ازاين‌رو، جنگ‌هاي بزرگ بر فلسفه‌هايي بزرگ كه عموماً ظرفيت ماندگاري دارند، استوار است.

براي جنگ تحميلي نيز يك فلسفۀ بزرگ، قابل تصور است. دفاع در برابر هجوم ارتش بعث، بي‌درنگ دو ويژگي مردمي و اعتقادي يافت و بدين گونه دارا معنا و فلسفۀ خاص خود شد؛ فلسفه‌اي بسيار قدرتمند و برانگيزاننده، مبني بر اينكه معنا و محتواي اصلي جنگ را نبايد در دلايل و بسترهاي خارجي اين تحول و نيز در زمينه‌هاي عيني و تجربي جست، بلكه به ترتيب، بايد آن را در داخل كشور و در زمينه‌هاي معنوي و آرمان‌گرايانه‌اش يافت. آن بسترها و زمينه‌ها، صورت سازند نه معناساز.
 
از اين ديدگاه، مي‌توان فلسفۀ جنگ تحميلي يا آرمان‌گرايي مردمي را باورهاي خودجوش مردمي در خصوص دليل ظهور انقلاب، معناي مقدس ظهور امام خميني و تأسيس جمهوري اسلامي، دليل دشمني‌ها با انقلاب، اهداف آسماني انقلاب و غيره دانست كه مجموعاً شرايط زمان حال در نظام جمهوري اسلامي را زمينه‌ساز يك آينده مقدر يعني ظهور حضرت مهدي (عج) مي‌داند. اين باورهاي مردمي عملاً به مثابه منبع توليد انگيزه براي دفاع از انقلاب و دولت در هر عرصه‌اي، خاصه عرصۀ جنگ عمل مي‌كردند.

پس اولاً فلسفۀ مردمي دفاع كه مقدس انگاشتن آن دفاع را در خود دارد، در حكم ايدۀ بنيادگذار نظام است و ثانياً، چون به قول توكويل در كتاب مشهور دموكراسي در آمريكا، دولت‌ها هيچ‌گاه از گهوارۀ خودشان فاصلۀ زيادي نمي‌گيرند و در هر تحول بزرگي به ايده‌هاي بنيادگذارشان رجوع مي‌كنند و بدان حساس و متفطّن مي‌شوند، پس ايدۀ بنيادگذار، ايده يا روايتي مداوم و مستمر و داراي زندگي و به همين دليل داراي قدرت تعيين‌كنندگي و مشروط سازي امور به خود است.

تفكر بسيجي، نه به عنوان يك نيروي آشكار شكل دهنده، اما به عنوان يك نيروي پنهان كه هدايت مي‌كند و تغيير مي‌آفريند، همواره در متن سياست ايران وجود خواهد داشت. رمز ماندگاري و مهم‌تر از آن، ايجاب كنندگي قداست دفاع از كشور، (نه صرفاً دفاع از كشور) در سياست ايران و در انتخاب‌هاي مهم سياسي مردم، چيزي كه در انگارۀ بسيجي شهيد مضبوط است، در آن است كه كاركرد ايدۀ رزمنده شهيد براي جامعه ايراني، در واقع، انتقالي از تاريخ حيات فرهنگي در ايران به سوي وضعيت فعلي سياست ايران است. خاطره يا داستان بسيجي شهيد، روح دوران جديد سياست ايران و همزمان، سنگ بناي آن است.

به طور كلي، در ايران امروز يك دانايي بزرگ مي‌تواند درك انسان جديدي باشد كه واقعه گون، در بهمن 57 آفريده شد؛ انساني كه در متن يك ارادۀ عمومي براي اتصال به حقيقت يا حضور در پيشگاه انسان كامل ظاهر شد. نام اين ارادۀ عمومي فراگير را ايدۀ 57 مي‌گذاريم. مهم نيست كه ما اين ارادۀ عمومي دوران‌ساز را نهفتۀ انقلاب 57، بينديشيم كه با واقعه انقلاب اسلامي ايران چه انساني پديد آمد و چگونه او، ماي جديد را آفريد. بسيجي در پرتو واقعه (رخداد) درك مي‌شود. واقعه در استقلالش از امر تاريخي، از تاريخ مشخص مي‌شود؛ محصول شرايط تاريخي نيست و به قولي امر نابهنگام است.

بسيجي نيز در قالب يك درك تاريخي (دركي متعلق به يك زمانه يا وضعيت خاص) تعريف نمي‌شود. او در عمل انقلابي و نظامي‌اش تمام نمي‌شود بلكه از آن آغاز مي‌شود. اگر بسيجي در خلال تاريخ كوتاه جنگ و از طريق آن قابل درك نيست، در اين صورت چگونه بايد او را درك كرد؟ بسيجي كيست يا ايده (تفكر) بسيجي چيست؟ آيا اين ايده، در حيات اجتماعي ايران ماندگاري و تداوم دارد؟ آيا ممكن است فراتر از تداوم و ماندگاري، تصور از فرد بسيجي تعيين كنندۀ ادوار آتي سياست ايران هم باشد؟ بحث چيستي دفاع مقدس، ابعاد فلسفي دارد؛ ماندگاري آن ابعاد جامعه‌شناختي مي‌يابد و تعيين‌كنندگي آن نيز داراي ابعاد سياسي است.

اگر بسيجي، خاصه هنگامي كه به شهادت پيوند مي‌خورد، انسان ويژه يا يگانه تجسم بخش پيام‌هاي انقلاب اسلامي باشد، پس او انساني است كه فلسفه يا دليل آغاز سياست و اجتماع جديد ايران را در خود نهفته دارد. ازاين‌رو بايد نتيجه گرفت كه رمز ماندگاري نظام جمهوري اسلامي و شرط تداوم يا زوال آن، در عقايد، ترجيحات، گسست‌ها و پيوست‌ها و خلاصه در زندگي و مرگ همين انسان نوعي، انسان طراز نوين انقلاب اسلامي، نهفته است.

از آثار عيني و نتايج سياسي اين انسان آرماني ايران، اين اراده گر به چيز بزرگ كه با انقلاب به بود رسيد، با جنگ تحميلي به نمود و با مرگ به خلود، نبايد چشم شست. جاودانگي دنيوي يا خلود اين جهاني رزمندۀ آرمان‌گراي شهيد در جامعه و بنابراين، در سياست ايران، موضوعي به حق شايستۀ تعمق بيشتري است. اگر به اين مهم پرداخته نشود جامعه ايران بي خاطره مي‌شود و دليل هستي جديد آن و شرايط كنوني‌اش ناگفته و درست‌تر، بدون تعقل باقي مي‌ماند.

اگر نسبت جامعۀ متأخر ايراني با تجربۀ جنگ تحميلي بررسي نشود، تمايل شديد اين جامعه و نسل‌هاي جديدتر آن به اشتغال و اتصال به هويت جديد خود اجابت نمي‌شود. اين گرايشي طبيعي است كه بخواهيم آن چيزهايي را كه زندگي كرده‌ايم و آن را احساس و تجربه كرده‌ايم، به حوزه شناخت يا آگاهي و تعقل خود وارد كنيم و اگر چنين نكنيم، به داشتن تجربياتي ناقص بسنده كرده‌ايم. اتكا به درك ناقص و اوليه، خلاف ذاتيات فهم انساني است.

هيچ يك از پردازندگان به مقوله جنگ در كشور ما در موضوعات مختلف هنري، ادبي و غيره، قصدشان فقط توليد همان اثر ادبي-هنري نبوده، بلكه هر كدام به شيوه‌اي مي‌خواسته‌اند و مي‌خواهند حقيقت ژرف دفاع مقدس را به مردم خود و نسل‌هاي بعد ابلاغ كنند. ازاين‌روست كه تقريباً همگان به ضرورت شناخت عقلي يا فلسفي دفاع مقدس باور دارند.

برخلاف دولت‌هاي ليبرال-دموكرا ت غربي، رمز ثبات و هستي دولت جمهوري اسلامي ايران كمتر در عملكرد موفق و كارآمدي و رفاه آفريني آن و بيشتر در داستان تأسيس و خاطره‌اش نهفته است. در اين خاطره، يك دولت با پرنسيپ (جانمايهٔ) يك اجتماع تاريخي اتصال مي‌يابد و بدين‌سان بخشي از تماميت تاريخي آن مي‌شود و عميق‌ترين انبان مشروعيت براي يك دولت، مشروعيتي در عرصه‌هاي ناخودآگاه جمعي، شكل مي‌گيرد.

نيرو و عامل ظهور اين اتصال، ايدۀ بسيجي شهيد (ايراني آرمان‌گراي پاكباز) است. همچنان كه با مرگ قهرماني، فرد به انگاره‌اي جاودانه يا داستاني ماندگار بدل مي‌شود، بسيجي نيز با مرگي كه پيش‌تر بدان مي‌انديشيد و بدان خو كرده بود، به اوج حضور دنيوي خود، خاصه در عرصۀ سياست ايران مي‌رسد؛ يعني به تعيين‌كنندگي و ايجاب گري سياسي؛ تا به آن حد كه حتي با فراموشي يا تضعيف شدن خود نيز مي‌تواند به روندهاي سياسي معارض با خود معنا ببخشد و آن را قابل فهم كند.

آرمان‌گرايي مردمي انقلاب اسلامي كه خاصه در وجود بسيجيان شهيد متبلور شده بود، از آنجا كه واقعيتي به‌شدت ايراني و بومي است، يعني داراي عمق زيست شده، حوزه‌اي وسيع و نافذ و داراي حساسيت مندي است، نمي‌تواند در دوران آيت‌الله خامنه‌اي تداوم نداشته باشد؛ خاصه آنكه تحولات زمانه پياپي اين آرمان‌گرايي ساده و مردمي را در نيروي اجتماعي نهفتۀ آن مي‌افزايد. اين نيروي اجتماعي از آن رو نهفته است كه فعلاً آتش زنه اي براي تبلور آن وجود ندارد.

اين آرمان‌گرايي مردمي يا فلسفۀ بسيجي بودن، چون فلسفه‌اي مردمي است، پس ساده است و چون ساده است، به سهولت قابل درك و جذب است و چون به سهولت قابل درك و جذب است، قابليت گستردگي در ميان لايه‌هاي اجتماعي متعدد را دارد و چون چنين است، دليلي براي مرگ ندارد.

پانوشت:

[1]. «اين تحولي كه در جوان‌هاي ما، در انسان‌ها، در آن‌هايي كه متعهد هستند، پيدا شده است، اهميتش بيشتر از آن تحولي است كه در مملكت پيدا شده است.» (بيانات امام خميني (ره) در جمع اعضاي جهاد سازندگي تبريز، 12/ 10/ 1358).

 

 

منبع:

1. مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس

2. پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی

ارسال نظر به عنوان مهمان

  • هیچ نظری یافت نشد