اينجانب محمد زماني فرزند موسی متولد 1340 صادره از سردشت مي خواهم مختصري از خاطرات تلخ دوران جوانيم كه به علت شدت و عمق فاجعه انسانی که در شهرم به وقوع پیوست که اولین شهر شیمیایی شده جهان است و هیچوقت از ذهنم دور نمي شود چون آن را مشاهده و لمس كرده بودم بنویسم در موقع بمباران شيميايي سردشت در روز یکشنبه مورخه7 تیر سال 1366 بنده 26 ساله و نيز كارمند بنياد مهاجرين جنگ تحميلي بودم حوالي ساعت 15/ 4 دقيقه عصر بود من جلوي اداره خودم كه در منزل استاد رضا نوشابه فروش واقع د ر بلوار هفت تير فعلي روبروي اداره راه و ترابري بودم هر موقع صداي هواپيمايي مي¬آمد ما به پناهگاه اداره راه و ترابري که در حیاط آن احداث شده بود می رفتیم در حال قدم زدن جلوي بنياد مهاجرين جنگ تحميلي بودم كه يك دفعه صدا هواهپيماهاي عراقي را شندم و فوراً پدافندهاي شروع به فعاليت نمودند بعد از چند ثانيه انفجار خفيف و كم صدا به اندازه دو تا نارنجک دستي به گوشم رسيد برايم خيلي خيلي جاي تعجب بود كه چرا صداي بمب باران اين دفعه ضعيف بود و با دفعات قبلی فرق داشت كم كم به طرف اداره آموزش و پرورش قديم رفتيم در حوالي آنجا بوي مثل سیر گندیده به مشامم رسيد مي توانم به جرات بگويم اولين كسي كه اعلام كرد بمب شيميايي است من بودم چون بنده 21 ماه در جبهه هاي عملياتي جنوب كشور در سالهاي 61- 63 بودم و در سال 62 بوي شيميايي را در جزیره مجنون تجربه كرده بودم كه عراق بر عليه نيروهاي ما استفاده می کرد و من هم در آن زمان به آن مبتلا شده بودم به طرف بالا يعني محل اصابت بمب منزل حاج رسول نريماني كه برخورد كرده بود رسيدم و يك دستمال در مسجد السلام خيس كردم و جلوي دهنم بستم مشاهده كردم آقای حاج رسول نريماني با همشرس حاج خانم شوكت فيضي كه مسن هم بودند مشغول تكاندن وسايل مغازه بودند كه در آن زمان مغازه خوار بار فروشي داشتند که هر دو آنها بر اثر شیمایی به درجه رفیع شهادت رسیدند و يك توياتو سپاه پشتش نکر مانندنصب شده بود مشغول ریختن مواد سفیدی بر روی محل اصابت بمب بودند به طرف منزل پدر شوهر خواهرم یداله کرم پور که 10 متری محل اصابت بود رفتم وسپس به طرف سوي برده قوچ منزل خواهرم رفتم كه مسئله بمب را اطلاع دهم و نكاتی را به آنها بگويم كه برادرم عبدالله زماني را ديدم به ايشان گفتم كه بمبی که به شهر اصابت کرده بمب شيميايي است ايشان اطمينان كامل به من داشتند چون آن زمان ماجراهاي منطقه عملياتي جنوب كشور را كه خودم خدمت كرده بودم برايش تعريف كرده بودم فوراً قبول كرد و پشت يك وانت سواري سوار شدند با صداي بلند به مردم شهر اعلام مي كردند كه بمب شيميايي به شهر اصابت كرده است به مردم هشتار داد به ارتفاعات برويد دستمال خيس كنيد و جلوي دهن بگذاريد و خلاف ورزش باد حركت كنيد فوراً دوش بگيريد و از دست زدن به محل اصابت وسايل آلوده خود داري كنيد و اين مطالب را در سطح شهر مي-گفتند و اطلاع رسانی کردند با اين حال مردم شهر سردشت زبانزد عام و خواص هستند در امر نوع دوستی و کمک رسانی به یکدیگر به صورت دسته جمعي جهت كمك نمودن در مواقع بمباران و حوادث تلخ و شیرین همدیگر را کمک می کنند كه اين بیشتر مسئله باعث فراگير نمودن مصدومين شد و يا سوار كردن مرد ، زن و بچه ها كساني كه مصدوم شده بودند يا كساني بيشتري مبتلا شده بودند و يا همراه مصدومين كه سالم بودند و بعد با تماس مصدوم با یکدیگر با هم مخلوط شده بودند.
این مسئله موجب شد اين فاجعه بيشتر شود وبعد من با كمال خضري مشهور به كمال واوه اي از چهار راه فرمانداري سابق به طرف چهار راه پست رفتيم كه بمب ديگر به مغازه آقاي اسماعيل رشيدی که در آن زمان رنگ فروشی بود اصابت کرده بود رفتیم و بعد به طرف سرچشمه سرازير شديم در آن موقع يك دستگاه ماشين سواري که متعلق به آقاي استاد ابراهيم عبدي كه در آْن زمان دندان پزشكي داشتند افتاد كه جلوي مغازه آقای شهید رحیم پناهی پارک شده بود پر از مواد سفيد بودند آن زمان مغازه شهید رحیم پناهی استریو نوار فروشی بودند و مطب استاد ابراهیم هم کنار مرکز بزرگ اسلامی که طبقه بالای مغازه قرار داشت و بعد به ميدان سرچشمه رسيديم كه شهيد رحيم پناهي كه در سوي برده قوچ همسايه بوديم و به ايشان سلام كردم و گفتم حالت چطور است ايشان در جواب من گفتند حالم خوب است اما محمد سینه ام داره مي سوزه و بعد ملا باقي واعظي را ديدم كه عادت همشگي ايشان بود كه جلوي درب پاساژ واحد فعلي هر روز مي نشست به ايشان گفتم ماموستا چرا از اينجا نمي روي عراق بمب باران شيميايي كرده شهر به هم ريخته و هركسي به طرف مي دويد و مردم از شهر خارج مي شدند و من و كمال واوي در چهار راه فرمانداري سابق كه هلال احمر امروز است به هدايت ماشين ها پرداختيم كه ترافيك ايجاد نشود و مردم بهتر تردد نمايند و بعد به نقاهتگاه رفتيم كه پاراچه اي قبلاً در تقاطع نصب كرده بودند به طرف ش م ر بعد به سالن واليبال تختي رسيدم كه قبلاً با طناب آماده شده بود رفتیم و مشاهده كردم مردم زن و بچه پيرمردبستری شده وبه هر كدام سرنگ وصل و پماد به بدنشان مالیده شده بود.
و تعداد زیادی هم با ماشین به شهرهای همجوار انتقال می دادند و همچنین عده ای زیادی هم جلوی درب حمام شکوفه واقع در جنب هلال احمر بودند که در نوبت دوش گرفتن و بعد لباس های آنها را از تن درمیآوردند و عوض می کردند وبعد بعضی ها به منزل خود مراجعه می کردند ویا بعضی ها سوار ماشین می شدند به شهرهای همجوار انتقال می دادند در انتقال مصدومین همراهان آنها دچار مشکل می شدند یا کسانی که کمتر مصدوم شده بودند با کسانی که حالشان بد بود قاطی میکردند و این امر موجب مصدومیت بیشتر آنها می شد شب کمتر کسی در منزل خود باقی مانده بود یا به شهرها و روستاها همجوار جهت مداوا رفته بودند یک بیمارستان صحرایی در سه راه بزیله واقع خیلی شلوغ بود که مردم را مداوا می کردند همچنین بهداری سپاه نقش خوبی در کمک رسانی درمنطقه داشتند فردای ان روز به بنیاد مهاجرین مراجعه نمودم هیچ اداره ای در شهر باز نبود فقط فعالیت بهداری و فرمانداری و سپاه فعالیت و کمک رسانی می کردند آن زمان مسئول ما در بنیاد مهاجرین آقای رضا مبارز بودند با چهار کارمند بنامهای سید رضا حسینی جانباز 25% که مرحوم شدند،احمد احمدیان و حسین ابراهیمی و من که رضا مبارز اظهار داشتند تازه کار ما شروع شده و باید کمک و امداد رسانی نمائیم وظیفه اصلی ما در زمان جنگ و بحران است باید در خارج از شهر برای مردم چادر بزنیم ما اینکار را کردیم و هریک از بچه ها برای چادر زنی حرکت کردیم شب هنگام بدنم به خارش افتاد وضعیت چشمانم بد شد و به سرفه افتادم تا به امروز هر روز بدتر از روز بعد می شوم وضعیت جسمانی کلیه مصدومین به مرور زمان بدتر می شود و آنها را از پا در می آورد . بعد از یک ماه بعد از بمباران من نهار را در قهوه خانه ای صرف نمودم پایین آموزش و پرورش قبلی جلوی درب منزل آقای علی دوست که روبروی سد سنگی می باشد از درختان پیاده رو یک چوب کوچک جهت پاک کردن دندانم استفاده کردم که دهانم به شدت سوزش گرفت و ناراحت شدم حتی این مواد شیمیایی به حیوانات اهلی و گنجشک ها هم رحم نکره بود و آنها را از بین برده بود و سه ماه بعد از بمباران شیمیائی مهر ماه سال 66 با همسرم لیلا معروف زاده که ایشان هم جانباز 40% می باشند عقد نمودم و در حال حاضر دارای سه فرزند می باشم.
بمب باران شيميايي سردشت در تارخ 7 تير 66 بي تريد يكي از مهمترين حوادث تاريخي كشورما و نيز رويدادي يگانه در تاريخ جهان قرار دارد كاربرد سلاحهايي شيميايي عليه مردم غیر نظامي پديده اي شگفت است كه هر انسان صاحب درد و انديشمندي را به شدت نگران آينده دنيا مي سازد كه در آن سبعیت و توحشي باور نكردني حكم مي راند . اين حادثه دردناك در خطه¬ي خونرگ سردشت درتیر ماه سال 66 به وقوع پيوست كه منجر به شهادت بيش از 116 نفر مرد و زن بي گناه و بي پناه كه مشغول انجام امورات شخصي روزمره خود بودند و بيش از 13800 جانباز و بيش 5000 هزار نفر مصدوم گرديد چنانچه اگر حاميان به اصطلاح حقوق بشر آمريكا و اسرائيل كه از صدام دفاع مي كردند نبود و مجامع بین المللی سکوت نمی کردند و در همان سال جنايتكاران تاريخ بشر را محكوم مي¬كردند ديگرصدام این نوچه امریکا جرات نداشت مجددا در 2 فروردين سال 67 روستاهاي سنجوه و اسلام آباد سردشت را بمب باران شيميايي نمائيد. كه منجر به شهيد شدن خانواده افندي در سنجوه و صالح پور در اسلام آباد نمی شد و همچنین ديگر شهرها ی خرمشهر و آبادان و اشنویه و روستاهای آلوت شهر بانه و زده شهر کرمانشاه و حتي حلبچه عراق نمي شود.
بنده با توجه به اينكه جواني نيرومند بودم خود شاهد ماجرهاي بمب باران متعدد شهرستان سردشت همانند كشتار 14 آذر و 57 توسط رژيم ستم شاهي و بمباران هوايي عراق در 18 مهر 59 به محله كمربندي پاساژ فعلي اشكان و عزيز پور اقدام و 21 تيرماه سال ، 64 كه در كل 33 بار شهرستان سردشت بمب باران شده بودم بطور مثال چنانچه یکی شهيد مي شود و فوراً با توجه به عرف و عادت منطقه کردنشین ايشان را به پزشك قانوني معرفي نمي كردیم در عوض ايشان را به مسجد و بعد از كفن دفن به قبرستان مي برديم و ديگر اين شهید فاقد مدارك باليني مي شود و حق او پايمال مي گردد و در عوض آن شخص ديگري كه نبض خون آن مي زد و به بيمارستان مي برديم كه به اميد اينكه نجات بايد و بعد در بيمارستان شهيد مي¬شود و ايشان داراي مدرك باليني مي شود و به حق خود مي رسد.
اما متاسفانه بقيه کسانی که در شهر و روستاها که شهید می شدند و به بیمارستان نمی برند چون عادت منطقه نبود کسی شهید می شود به بیمارستان و پزشک قانونی ببرند و از نظر قانونی فاقد مدارک بالینی می شود و حق شان پايمال مي شود درخصوص بمب باران شيميايي به وسعت يك شهر كه در آن زمان در سردشت به وقوع پیوست و آن زمان سردشت داراي يك بيمارستان 42 تخته بود و گنجايش جذب چنين فاجعه بزرگ در سطح یک شهر نبود و حتي شهرهای همجوار و حتی تبريز هم از از پذیرش و شهروندان عاجز مانده بود وناچاراً مردم به شهرها و روستاهاي پناه بردند و شخصاً با هزينه خود خودشان را مداوا نمودند در عوض در حال حاضر فاقد مدارك باليني مي باشد و حرف اول رامدارک بالینی برای تشکیل پرونده مي زند آيا هر شهر ديگري که به جاي سردشت بود مي توانست به كل نفرات شهر خدمات قانونی ارائه نمايد البته که خیر پس مردم هستند كه حقشان پايمال شده و سالها سال است با تحميل درد و رنج روزگار خود را سپري مي نمايند و بر اثر مصمومیت می میرند چون گاز خردل سواي ديگر مواد شيميايي مي باشد مانند گاز اعصاب و غيره در يك جا و يك زمان افراد همانند شهر حلبچه نابود مي كند و ديگر مصدومي باقي نمي گذاري ولي گاز خر دل در سردشت بکار گرفته شد با گذشت زمان تاثير گذاشت و مثل خوره كم كم شخص مصدوم کم کم ضعیف و او را از پاي در مي آورد متاسفانه هر سال شاهد از بين رفتن مصدومين شهرمان مي باشيم به اميد آن روز كه هيچ سلاح میکروبی و شیمیایی در دنيا نباشد که بازهم شاهد از بين رفتن هموطنان خود باشيم.
منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس
- هیچ نظری یافت نشد
ارسال نظر به عنوان مهمان