به میهمانی تیر و تفنگ دعوت شد
پیام صلح به دستش، به جنگ دعوت شد!
ترانه تا برساند صداش را به همه
به بزم عود و نی و تار و چنگ دعوت شد
شبیه شیشه ی عطری که حرفها دارد
به بام منبری از رنگ سنگ دعوت شد
مسیر عشق مسیری است پر خطر! او رفت
به پای خویش که نه! بی درنگ دعوت شد
گشاده دستی ارباب رزق او را داد
به مهربانی آغوش تنگ دعوت شد
به جای نامه ی دعوت، برای دعوت از او
به قاب سینه اش آخر فشنگ دعوت شد
قشنگ آمد و رفت و قشنگ پر وا کرد
قشنگ زیست و آخر قشنگ دعوت شد
شاعر: سجاد شاکری
منبع: نوید شاهد
نظرات | خودتان را اضافه کنید
- هیچ نظری یافت نشد
ارسال نظر به عنوان مهمان