شنبه, 01 مهر 1402
شناسه خبر:4695

فاتح قلبها

  • انداز قلم
داستان و رمان

به نماز اول وقت و جماعت، عادت داشت به همه سفارش مي كرد كه هر جا هستيد، نماز را اول وقت و به جماعت بخوانيد.

باختران كه بوديم جنب مسجد تركان، پيرمردي مغازه داشت كه با انقلاب و اسلام ميانه خوبي نداشت، چهره و لبخند آقا مهدي و احوالپرسي هايشان در پيرمرد تأثير گذاشته بود.

 پيرمرد مي گفت: من اصلاً با شماها ميانه خوبي ندارم ولي نمي دانم اين يكي چطوري توي دلم جا گرفته، بي نهايت دوستش دارم، نمي آيد دلتنگش مي شوم.

از آقا مهدي پرسيدم: چطوري اين پيرمرد را آرام كردي و در او تأثير گذاشتي؟

با لبخند مليح گفت: مسلمانها بايد اينطور باشند، بايد آنقدر جاذبه داشته باشيم كه دشمن هم ما را دوست داشته باشد، اگر به اين درجه رسيديم موفق هستيم.

بايد بر قلب دشمن تأثير گذاشت و پيروز شد و اگر جسم كسي را فتح كني هنوز شكست خورده اي!

راوي: علي جهانگرد

 

 

منبع: نویدشاهد

ارسال نظر به عنوان مهمان

  • هیچ نظری یافت نشد